تاریخچه وروجک و آقای نجار
شاید هیجانزده شوید اگر بشنوید نویسندة «آقای نجار و وروجک» هنوز زنده است. یک خانم نویسنده که الان، 86 سال سن دارد و هنوز نفس میکشد، موفق شد محبوبترین کاراکتر بچهها را در آلمان خلق کند.
ماجرا بر میگردد به سال 1962، وقتی که بخش کودک رادیو باواریای آلمان تصمیم گرفت برای بچهها یک ماجرای تازه دست و پا کند. خانم نویسنده شروع کرد به نوشتن نمایشنامههای رادیویی. یک سال بعد کار محبوبیت و هواخواهی آنقدر بالا گرفت که کتابها و نوارهای قصة «آقای اِدِر و شاگردش» کل آلمان را پر کرد. سال 1982، اولین فیلمهای تلویزیونی براساس همان قصهها ساخته شد. یک سریال 26 قسمتی. حالا دیگر همة آن عکسها و صداهای رادیویی روی صفحة تلویزیون راه میرفتند. «مستر ادر» و وروجک غیر قابل تحمل و روی اعصابش، بهترین ساعات بعدازظهر ملت آلمانی را پر میکردند. سال 88، یک سریال 26 قسمتی دیگر هم ساخته شد. و بیچاره آقای اِدِر در سال 93 به رحمت خدا رفت. فکرش را بکنید این طرفداری و جان دادن مردم و بچهها برای «آقای ادر و شاگردش» تا جایی پیش رفت که 3 فیلم بلند و یک فیلم موزیکان هم برایش ساختند. خلاصه اینکه در دهة 90، ماجراهای «شاگرد» یا همان وروجک در یک کشتی قایق مانند ادامه پیدا کرد، با یک دوست انیمیشنی دیگر که اسمش اُدسی آشپز بود. خیلی هم نمیخواهد به مغزتان فشار بیاورید. چون تلویزیون ما این جاهایش را دیگر نشان نداد.
یک کارتون آموزنده برای والدین!
وروجک و آقای نجار
عقلم آنقدر رسیده بود که فیلمهای انیمیشن ساختن، کار سختی است. فقط کارتون نمیدیدم، انگار داشتم نقاشی میدیدم. تو کف این بودم که چطور رختخواب «وروجک» توی آن تخت کوچک که واقعی است تکان میخورد و وروجک کارتونی میرود زیرش. یا آن تاب (که یک کشکول واقعی بود) دقیقا جوری تکان میخورد که انگار واقعا وروجک تویش است.
دیگر شیر خوردنش را که اصلا سر در نمیآوردم. لیوان واقعی، شیر واقعی خم میشد و وروجک هورت میکشید و از شیر واقعی کم میشد. خلاصه خیلی تو نخ این چیزها بودم. باز شدن در، تکان خوردن رومیزی، وقتی وروجک رویش سر میخورد؛ عاشق نجار هم بودم، یک چیزی تو مایههای «ناوارو» بود؛ مهربان و در عین حال سخت و گاهی بیحوصله . از دست کارهای پرت و پلا و بیملاحظهگیهای «وروجک» (که اصلا عقلش قد نمیداد که چقدر وجودش بین آدم واقعیها، عجیب غریب است) کلافه و از هپلی بودن و تنبلیهای «وروجک» کفری میشد. وروجک هم با کارهایش یکجورهایی آنارشی را که تو وجود همهمان تو بچگی بود، زنده میکرد. از حمام بدش میآمد، شلخته بود وقتی هم بنا میکرد به گریه کردن و آن اشکهای قلمبهاش از چشمهایش میریخت بیرون، دیگر ول نمیکرد. ولی نامرد چی بود که یک وقتهایی با سوتیهایش حتی کفر ما را هم درمیآورد. یادم است هر بار خرابکاری میکرد و دقیقا تو همان لحظهای که باید یک گوشه میتمرگید، ویرش میگرفت آقای نجار فلکزده را تو دردسر بیندازد و من یکی که واقعا شاکی میشدم. البته آنقدر موذی بود که بلافاصله میتوانست دل آدم را با آن صدای مظلوم و قیافة حق به جانب و معصومش بسوزاند. به نظرم دیدن ماجراهای وروجک برای پدر مادرهای ما، خیلی آموزنده بود. (البته اگر مثل آلمانیها مینشستند پایش)، اینطوری قدر ما را بهتر میدانستند و به خاطر یک لیوان شکسته و یک زنگ همسایه را زدن و در رفتن آنقدر بهمان سرکوفت نمیزدند.
دربارة شخصیت وروجک
موجودی با موهای قرمز
موجودی که 20 سانتیمتر قد دارد. موهایش فرفری قرمز است. لجباز و ناهنجار است. میتواند خیلی بلند بپرد و دوست دارد از خودش صداهایی دربیاورد که اسمش را نمیشود گذاشت «آواز». هیچوقت سر درنمیآوری که چند سالش است. به نظر میآید اسم وروجک، زیادی برایش لوس است. چون خیلی تخستر از این حرفهاست. از کشتیهای بزرگ بخار خوشش میآید، جایی که قبلا تویش زندگی میکرده بنا به دلایل نامعلومی از شهر «باواریا» سر درآورده است. (جایی که هیچ نوع کشتی چه بخار چه غیربخار ندارد.) از جاهای تر و تمیز خوشش نمیآید. برای همین به کارگاه کل و کثیف آقای ادر نجار پناه میبرد. همیشه آقای ادر را مجبور میکند که برایش کشتی یا قایق بسازد. وروجک و هر کدام از همنوعهایش وقتی به وسیلة ساخت دست آدمیزاد تماس پیدا میکنند، مرئی میشوند. زندگی وروجک قبل از مرئی شدناش بین آدمها متفاوت بوده. هیچوقت مجبور نبوده غذا بخورد. گرما و سرما را هم حس نمیکرده. بدترین عادتی که هیچوقت از سرش نمیافتد، کش رفتن و دزدیدن وسایل این و آن است. بزرگترین کابوسش هم افتادن در قوطی چسب است که حداقل هفتهای یک بار به خاطر ورجه ورجههایش سرش میآید.